زبانحال حضرت زینب سلام الله علیها در ورود به کربلا
شاعر : ناشناس
نوع شعر : مرثیه
وزن شعر : فاعلاتن فاعلاتن فاعلن
قالب شعر : مثنوی
اي مـرا پـيـر طـريقـت يا حـسيـن وي مرا هـمواره عـزت يا حسين
از ازل چـون سـايـه دنـبـال تـوأم مـال من هـستـي و من مـال تـوأم
بیرخت يك روز عمرم شب نشد از تو غـافـل يك نـفـس زينب نشد
گـرد تـو گــرديـدهام پـروانـه وار عـاشـقـت هـستـم ولي ديـوانه وار
لحـظـهاي بي يـاد تو روحـم نبـود غير تو در مـوج غـم نـوحم نبـود
هرنفس در هر خطر هستم تو را همسفر در هر سـفـر هستم تو را
هر كجا رفـتي پي ات راهـي شدم در يـم عـشـق رخـت مـاهـي شدم
ايـن سـفــر هــم آمـدم دنـبــال تـو جــا گــرفــتــم در پـنــاه بــال تـو
ليك اين هجرت چو بارِ پيش نيست اخـتيار دل به دست خويش نيست
خـيــمـۀ غــم در دلـم بـر پـا شـده در دل طـوفــانـيـم غــوغــا شــده
كــربــلا هــنـگــام داغ آيــد مــرا مــوســم تــاراج بـــاغ آيــد مـــرا
زين بيابان بوي هجـران میرسـد بـوي تـيـغ لالـه چـيـنـان میرسـد
اي بـرادر؛ كــربـلا مـنـزل مـكـن نوح زينب رو بر اين ساحل مكن
بـوي مـاتـم بـر مـشـامـم میرسـد بــوي دوري از امـامـم مـیرســد
ديـده ام در خـواب خود ديشب ترا كـربـلا مـیگـيـرد از زيـنـب تـرا
|